92/3/14
11:14 ع
گریه دختر بی حجاب با دیدن سعید جلیلی
قرار بود با تیم مذاکره کننده برویم مسکو برای مستندسازی. هواپیما متعلق به شرکت ایرفلوت روسیه بود. این یعنی این که عملا وارد خاک روسیه شده بودیم. بعضی از خانم های ایرانی همان اول پرواز روسری خود را در آوردند.
خیلی ها نمی دانستند دکتر جلیلی و تیم مذاکره کننده بین آنها هستند. با مزه اینکه خبرنگارها رفته بودند جلو و در قسمت بیزینس کلاس هواپیما نشسته بودند و دکتر و همراهان در عقب در بین ملت!
ساعت 3 شب بود. موقع نماز که شد دکتر و همراهان جلوی کابین که اندکی جا بازتر بود ایستادند برای نماز صبح. همان جا دوربین را برداشتیم و چند تا عکس گرفتیم. احساس اذیت شدن آنها حتی در نمازشان را می شد فهمید. اما چه کنیم که وظیفه رسانه فعلا چنین تعریف شده است! صدای چق چق و نور فلاش قسمت جلوی هواپیما را گرفته بود.
حالا تقریبا همه فهمیده بودند که چه کسانی در هواپیما هستند. خانم هایی که روسری هایشان را برداشته بودند به سر کردند. البته احساس می کردم که این کار را از روی احترام به دکتر و همراهان انجام می دهند و نه از روی ترس. احساس می کردند که انسان ارزشمندی در بین آنهاست.
مسکو که رسیدیم چند نفر از همان خانم ها آمدند و گفتند که با دکتر می خواهند عکس بگیرند. یکی شان که 26-27 سالی می شد نمی توانست احساساتش را کنترل کند. گریه اش گرفته بود.
ای پیک راستان خبر یار ما بگو....احوال گل به بلبل دستان سرا بگو.....ما محرمان خلوت انسیم غم مخور.....با یار آشنا سخن آشنا بگو.....برهم چو میزدآن سر زلفین مشکبار.....با ما سر چه داشت زبهر خدا بگو.....آن کس که منع ما زخرابات می کند.....گو درحضورپیر من این ماجرا بگو.....گردیگرت برآن دردولت گذربود.....بعداز ادی خدمت وعرض دعا بگو.....هرچندما بدیم تو مارابدان مگیر.....شاهانه ماجرای گناه گدا بگو....بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان.....با این گدا حکایت آن پادشاه بگو.....جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند....بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو.....جان پرور است قصه ارباب معرفت.....رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو